صرفنظر از مذهب، خود قانون اساسی هر کشوری برای افراد آن کشور مقدس است. قانون اساسی ایران نیز مورد احترام قاطبه ملت ایران است.
آیا با سمینارهای کذائی و چاپ کوپن و قیام و قعود نمایندگان می توان قانون اساسی را زیر پا گذاشت؟
هر چیز را اگر انکار کنیم این قابل انکار نیست که الان هم نیرومندترین عاطفهای که بر روحیه ملت ایران حکومت میکند عاطفه مذهبی اسلامی است.
بگذریم از عده بسیار معدودی که قید همه چیز را زدهاند و از هر بی بند و باری و هرج و مرج طرفداری میکنند، اکثریت قریب به اتفاق این مردم پابند مقررات مذهبی میباشند.
تحصیل و درس خواندگی برخلاف پیش بینی هائی که از طرف عدهای میشد، نتوانست میان این ملت و اسلام جدائی بیندازد. برعکس با اینکه تبلیغات مذهبی صحیح کم است و بعلاوه تبلیغات استعماری ضد مذهب زیاد است، درس خواندگان و تحصیلکردگان به نحو روز افزونی به سوی اسلام گرایش پیدا کردهاند.
اکنون میپرسم این قوانین با این زمینه روانی که خواه ناخواه وجود دارد چگونه سازگار میشود؟ یعنی وقتی قانون عرف مطابقه با حکم صریح شرع اسلام نداشته باشد چگونه نتیجهای گرفته میشود؟
فرض کنید زنی در اثر اختلافها و عصبانیتها به محکمه رجوع کرد و علی رغم رضای شوهر حکم طلاقش صادر شد و سپس به عقد ازدواج مرد دیگری درآمد.
این زن و شوهر جدید در عین اینکه خود را به حکم قانون عرف، زن و شوهر میدانند، در عمق وجدان مذهبی خود، خود را اجنبی و بیگانه و آمیزش خود را نامشروع و فرزندان خود را زنازاده و خود را از نظر مذهبی مستحق اعدام می دانند.
در اینحال فکر کنید چه وضع ناراحت کنندهای از نظر روانی برای آنها پیش خواهد آمد، دوستان و خویشاوندان مذهبی آنها با چه چشمی به آنها و فرزندان آنها نگاه خواهند کرد. ما که نمیتوانیم با تغییر و وضع قانون، وجدان مذهبی مردم را تغییر بدهیم، متأسفانه یا خوشبختانه وجدان اکثریت قریب به اتفاق این مردم، از عاطفه مذهبی فارغ نیست.
شما اگر متخصص حقوق و روانشناسی از خارج بیاورید و مشاوره کنید و بگوئید ما چنین قوانینی میخواهیم وضع کنیم اما زمینه روانی اکثریت مردم ما این است. ببینید آیا در همچو زمینهای نظر موافق خواهد داد؟ آیا نخواهد گفت اینکار هزاران ناراحتیهای روحی و اجتماعی تولید میکند.
مقایسه اینگونه قوانین با قوانین جزائی از لحاظ میزان آثار سوئی که به بار میآورد بسیار غلط است.
تفاوت میان آنها از زمین تا آسمان است، ضربهای که از ناحیه تغییر و تعطیل قوانین جزائی وارد میشود متوجه اجتماع است و فقط افراد منحرف را جری میکند. اما قوانین مربوط به روابط زوجین و اولاد، به زندگی خصوصی و فردی افراد مربوط است و مستقیما با عاطفه مذهبی شخصی هر فرد در جنگ است.
اینگونه قوانین یا در اثر نفوذ مذهب و غلبه وجدان بی اثر و بلاعمل میماند و خواه ناخواه ناراحتیهائی که اینگونه قوانین ایجاد میکند موجب خواهد شد که این قوانین رسما لغو گردد و یا پس از کشمکش روانی جانکاهی نیروی مذهبی را تضعیف میکند.
برگرفته از موسسه فرهنگی جام طهور
نظرات شما عزیزان:
: مرتبه